فتحعلی خان افشار ارشلو Fətəli xan Əfşar

+0 به یه ن

تصرّف ناجوان مردانه آذربایجان توسط کریم خان زند

 فتحعلی خان افشار ارشلو کیست؟؟

فتحعلی خان افشار ارشلو یکی از امرا و سرداران نادرشاه ، متولد اورمیه. او در بیشتر جنگ‌هایش در سپاه و اردوی نادر بوده و در اردوکشی به هندوستان پیشرو سپاه فاتح هند بود و رتبه و منصب وی در سپاه نادری چرخچی باشی بوده است وی در سال 1727 میلادی مامور فتح قلعه کلات در اطراف قندهار بود

 

او که پس از مرگ نادرشاه خان والایات اورمیه و تبریز شد ،برای یکپارچکی ولایات آزربایجان کوشید حاکم خانات تبریز- اورمیه- اردبیل- گنجه - قره باغ و غیره بود

و در اوج قدرت خود دارای سپاهی 12 هزار نفره بود.

در سال 1165 ه. ق ، بعد از کشته شدن نادر شاه  در کشور ایجاد هرج و مرج می‌نمودند بعد از فوت محمد حسن‌خان، فتحعلی خان افشار اَرشلو و شهباز خان دُنبلی بجانب آذربایجان حرکت می‌کنند اهالی تبریز از ورود و مقدم فتحعلی خان افشار اورمیه که اسم و آوازه‌اش در کشور اشتهار داشت و اغلب سران و سرکشان آذربایجان مقهور و مغلوب او بودند جانی تازه یافته به استقبال وی شتافتند و با پذیرایی محترمانه وارد تبریز کردند و او را والی و سردار خواندند. فتحعلی‌خان در مدت چهار ماه  به کفایت و کاردانی خود آنچه لازمه امور ریاست و مردم‌داری بود فراهم آورد. ایلات آذربایجان را مطیع خود ساخت  و مردم را از شر غارت ها و حملات آزاد خان افغان نجات داد.


 

در سال 1752 میلادی کریم خان زند به بهانه تصرف آذربایجان به اورمیه و تبریز لشگر کشید و با مقاومت فتحلی خان افشارمواجه شد در این جنگ کریمخان نزدیک شهر میانه شکست خورد و به شیراز فرار کرد و سربازان فتحعلی خان افشار به دنبال او رفتند در نزدیکی مکانی به نام قمشه دوباره زندیه را شکست دادند و برادر کریمخان یعنی اسکندرخان را اسیر و اعدام کردند.

سپس ولایات ازربایجان بدست خان های قاجاری یعنی محمد حسن خان قاجاری افتاد که حاکم شمال ایران بود و فتحعلی خان تحت جکومت او در آمد، اما او نیز در سال 1759  توسط خیانت یارانش کشته شد و دوباره فتحلی خان حاکم آزربایجان شد.

اما در سال 1761 کریمخان دوباره به آزربایجان لشگر کشید.

 

پس از فتح تبریز و جنگ با ایلات شاهسون، عازم اورمیه شد ، کریمخان با در طول راه با تمام خائنین به فتحعلی خان همدست شد و پیمان دوستی بست ،  لشگر کریم خان به قلعه اورمیه از هر جانب  و دروازه های شهر یورش میآورند ... رادمردان کاردیده افشاری با استفاده از کوچکترین غفلت خصم دسته دسته از دروازه ها بیرون آمده و بر دشمن می‌تازند در هر حمله و یورشی تلفات جانی و خسارات مالی بر دشمن وارد می‌آورند.

اما مدت این محاصره به طول انجامید ( 9 ماه مقاومت مردم اورمیه) در نهایت به علت کمبود آذوقه و سرما، هیچ گونه موفقیتی حاصل طرفین نمیشود، تصمیم به صلح میگیرند

و حکومت اورمیه را به رستم‌خان بن مهدی‌خان قاسملو محوّل میکنند.

 

خان زند به طرف دارالصفای‌ خوی حرکت نموده و چون به مرند رسید گزارش دادند که طایفه بلباس و منگور ساکن محال لایجان دست تطاول به نواحی اورمیه دراز داشته‌اند. کریم‌خان زند می‌دانست که گوشتمالی آن طایفه از عهده‌ی سردار اورمیه برمی‌آید. برای همین به اتفاق علی محمد خان زند و هشت هزار دلیر به جنگ آنها فرستاد و آنها را در هم شکسته و غائله را خوابانده و سربلند، پیروز میدان می‌شود.برادر فتحعلی‌خان هر روز به او گوش‌زد می‌کرد که این کریم‌خان زند با تو دشمن دیرینه است، هرگز کینه‌ی برادرش اسکندرخان‌ که به دست تو کشته شده از یاد نمی‌برد و به دنبال نقشه و حیله است و بهتر است خود را فراری دهی و به تبریز برنگردی ولی فتحعلی‌خان توجهی به اظهارات برادر نکرده از راه بناب روانه تبریز می‌شود.بعد از آن وکیل زند همراه  فتحعلی‌خان به قمشه ] شهر رضا[  اصفهان حرکت نمودند، قبر برادر کریم‌خان در آنجا قرار داشت، وکیل زند از سردار اورمیه می‌پرسد «این کدام منزل است که ما رسیده‌ایم؟». سردار بی‌تأمل جواب می‌دهد، «همان مکانی که تو از صدمات و حملات دلاوران افشار و افغان فرار کردی و برادرت اسکندرخان‌ با شمشیر من کشته شد». او می‌دانست که پیمان کریم‌خان مانند ایمان او دروغ است. کریم خان تصمیم به کشتن فتحعلی‌خان می‌کند.

در نزدیکی اصفهان، بر سر مزار برادر کریمخان اسکندر‌خان حاضر میشوند و در همان محل (قمشه) ، و فتحعلیخان  حاکم عادل آذربایجان را در سال 1763 میلادی  به خونخواهی مرگ برادرش ناجوانمردانه  و در یک میهمانی ، به دار آویخت.

 

منابع:

  تاریخ عمومی آذربایجان، احمدکاویان پور، ص 194

ر.ک: محمد قولوخان افشار ارومی در تشکیل دولت فدرال ملی، مصطفی سعدآبادی، ص

 

Dəlili H. Fətəli xan Əfşarın Azərbaycan dövləti yaratmaq təşəbbüsü. (XVIII əsrin 50 - 60-cı illəri) Azərb. EA Xəbərləri tarix fəls. və hüquq seriyası, 1975, N: 1. s. 40.

Ənvər Çingizoğlu, Fətəli xan Araşlı-Avşar, Bakı: Mütərcim, -72 səh


http://azurmia.blogfa.com/post-9.aspx

http://www.navidazerbaijan.ir/Fa/News2923.aspx

اردبیل نه آنلامیندا دیر؟ معنی اسم اردبیل

+0 به یه ن


 اردبیل شهری م.ق 3جو مین ایللرده گوتیوم و آراتا قوْوملارینین یئرلَشیم یئرلری اوْلوبدور، شهرین آدی حدودالعالم، مسالک و ممالک کتابلاریندا «اردویل»، م 8جی یوٌزیلده ارمنی مورّخی لئووْند کتابیندا «ارت ویت» ثبت اوْلونوبدور،  حموی (617ه) »آرتاویل» و فردوسی اردبیل شکلینده یازیبدیر، اردبیل سؤزونون اسکی شکلینده کی آرد و آرتا بؤلومونو و یئنه ده آراتا قوْومو آدی و اوْرارتو سؤزونون اصلی کؤکونده آرتتا سؤزلرینی یان یانا قوْیدوقدا بوُ سؤزلرین بیربیرینه باغلی اوْلدوغونو گؤرمک اوْلار (قایناق: ارشادی¬فر، دیلماج، سایی 28-29)، البته آرتا سؤزونون آردینداکی بئل سؤزو بوُ شهرین بؤیوک بیر داغین اتگینده (ساوالان داغینین بئلینده و اتگینده) اوْلماسینا اشارتدیر و معناجا ساوالان داغینین اتگینده اوْلان آراتا قوْومونا عاید یوُرد دئمکدیر. اردبیل¬ شهری اسلامدان قاباق و سوْنرا چوْخ واختلار آذربایجانین مرکزی و ان اؤنملی شهرلریندن اوْلوبدور؛ بوُ شهرین آدی ایلک دفعه سوُمئر ساخسی‏لاریندا اَرَتاَ شکلینده گلیبدیر (سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان اردبیل).

ارک سؤزلویو - اسماعیل جعفرزاده

تیراندازان عقاب هون -Kartal Hun okçuları

+0 به یه ن

تیراندازان عقاب هون

هونها شانگ-جون را مورد حمله قرار دادند. سرکرده امپراتور ضمن تعقیب مسئله برای جنگ با هونها فرد سرشناسی از کاخ را به همراه سربازان مجرب اعزام کرد.زمانیکه سرکرده کوانگ به همراه دهها نفر سرباز از اردوی خود جدا شده بود سه سرباز هون را مشاهده نمود و از نزدیک با آنها به جنگ پرداخت. سه سرباز هون به عقب برگشته یعنی برخلاف حرکت اسب بر روی آن قرار گرفته و تیراندازی می کردنند. سرکرده اعزام شده از کاخ را زخمی کرده و همه سربازان او را کشتند. سپس سرکرده کاخ به نزد فرمانده رفت و سرکرده کوانگ گفت: * اینها تیراندازان عقاب هستند*( این عبارت به خاطر استفاده بیشتر از پر عقاب مورد استفاده قرار گرفته بود). بنابه بعضی از یادداشتهای قدیم چین در این گونه تیرها پرهای تیز و بزرگ دم قاراقوش-عقاب(Qaraquş) بکار می رفت. باز هم بنابه بعضی از یادداشتهای قدیم چینی عبارت فوق تنها در مورد * تیراندازان ماهر* به کار میرفت.



از کتاب امپراطوری هون ( 2) نوشته بها الدین اؤگل - ترجمه علی داشقین

حاضیرلایان ( کورشاد )

 


Kartal Hun okçuları

Hunlar şang-cunı saldırdı. Emperor lideri bu Saldırışi düşünüb ve bir ünlü adamı öz Sarayından tecrübeli askerler ile gönderdı. Olduğunda kuvang Lideri onlarca askerler ile kendi ordusundan ayrı tüştü 3 Hün askerin gördü ve yakindan onlarina savaşdı.o 3 Hün askeri geri dönüller yani Atlar üzeride Atları arka sayı ok atıb ve geri dönürler

Onlar Saraydan gönderilen Liderini yaralamış ve onun tüm askerlerini öldürürler. Sonra Saray başkanı, komutanın yanına gedir ve Kuvang başkanı ona söyleyir:”onlar Kartal okçularıdılar”.

(Bu ifade Araya gelmesi Kartal tüylerinden daha fazla kullanım için kullanıldı )

Bazı eski Çin notlara göre bu Oklarda Kartalın Keskin ve büyük tüylerinden kullanıldı (Qaraquş)

Yine de bazı eski Çin notlarında başdaki ifade “Vasıflı (yetenekli) Atçılar” sözü de gelmişti

Qadın geyimi لباس زنان در آذربایجان

+0 به یه ن

آزربایجان داکی تورکلرین گئییم پارچالاری ( قادین لار)
عرق چین - آراقچین = قادین پاپاغی
 عرقچین: کلاهی به صورت دایروی در زیر چادر، برای پوشانیدن موها است .این کلاه با جوهرات و تزئینات تئزنی میشد .  این کلاه مانع افتادن روسری ابریشمی ( یایلیق) و یا چادر از سر میشود .


یایلیق= روسری تابستانی بزرگ یا روسری

چادیرا :
 پوششی برای سر و تن بوده ، اغلب به رنگ سفید . زنان وقتی از خانه بیرون میرفتند آن را بر روی عرقچین به سر میکردند، این پوشش برای دختران کوچک  و پیرزنان واجب نبود .



آرخالیق:
پوششی مابین پالتو و خلعت بوده ، بیشترین گستردگی را در پوشش آذربایجان دارد، این پوشش را هم زنان و هم مردان میپوشند .


تومان:
دامنی گشاد و بلند بوده بر روی شلوار پوشیده میشود . البت از زیر این نیز زیر دامنی پویشده میشد . 


و قادین آیاق قابیسی
در نهایت کفش های زنانه بزک شده به تزئینات مختلف





Qadın papağı - araqçın
Bir çox qadınlar baş yaylığının altında
lövhəvari şəkildə tikilmiş, qızıl
nişanlarla bəzədilmiş araqçın
gəzdirirdilər. Araqçın bir neçə funksiya
daşıyırdı: o, saç düzümünü qorumalı
saçı özgə baxışlarından gizlətməli idi
Lakin, araqçının əsas təyinatı onun
üzərindən bağlanan ipək baş yaylığının
sürüşüb düşməsinin qarşısının alınması idi

Çadra
qadın baş örtüyünün bir hissəsidir
Adətən, ağ rəngdə olurdu.Qadınlar
evdən çıxanda, onu araqçının üzərindən
geyinərdilər. Yalnız kiçik qız uşaqları
və yaşlı qadınlar küçəyə çadrasız
çıxa bilərdilər

Arxalıq
palto ilə xalat arasında orta geyim
Azərbaycanda ən geniş yayılmış üst
geyimidir. Onu həm qadınlar, həm də
kişilər geyinərdilər

Tuman
Üst tuman gen və uzun olurdu ki
bütünlüklə şalvarı, alt və orta
tumanların üzərini örtsün.
Müxtəlif bəzəklərin, naxışların
nişanların altından yalnız
ayaqqabılar seçilərdi

və Qadın ayaq qabısı

خانیم لار اوچون نه سؤزجوکلری وار ؟

+0 به یه ن

خانیم Xanım و خاتین xatın- xatun، قادین qadın - kadın ، بیگم (بَییم)  bəyim -bəgim و آرواد arvat- arvad :

اشاره : کلمات خانیم و خاتین، قادین، بیگم (بَییم) و آرواد، در زبان ترکی بمعنای :  زن، بانو، همسر (زن) می باشند.

خانیم و بیگم
خان+ ایم ،  بَی(بگ)+ایم . در تورکی علامت تنثنیت وجود ندارد و این پسوند ( ایم) پسوند احترام است . مثلا تانریم، افندیم و به خاطر کثرت استعمال در مورد زنان این  دو واژه برای خانم ها بکار رفته است .( دیل دنیز ، اسماعیل هادی)
لازم به ذکر است خان و بَگ هردو به مفاهیم بزرگ ایل  و ملت میباشند. 

خاتین یا خاتون
این واژه در نوشته های اورخون به صورت کاتون katun – katon  آمده است بعدها تبدیل به حاتون و خاتون شده
امروزه  به صورت کادین kadın در ترکی ترکیه و قادین qadın در ترکی آذربایجانی رواج دارد.

بخشی از نوشته های اورخون
kañım ilteriş ḳaganıg ögim ilbilge ḳatunıg
ögüm ilbilge ḳatunı [anam İlbilge kraliçeyi]
نوشته های کتاب کهن ایرک بیتیک
 ETü: [ Irk Bitig, <900]
avınçu ḳatun/χatun bolzun [cariye kraliçe olsun] ETü:
نوشته های دیوان کاشغری
[ Kaşgarî, Divan-i Lugati't-Türk, 1073]
kātūn [[Afrasiyab'ın kız soyundan gelenlere (hakan sülalesinden kadınlara) verilen ad]]

کلمه آرواد یا آرواد
1- از کلمه " اوراقوت " در ترکی قدیم به معنی زن. (احتمالا بعنوان پیوند دهنده نسل ها) این ریشه در کلمه ی قزاقی اورپاق، بمعنای نسل نیز بکار رفته است. ( کتاب دیل دنیز، اسماعیل هادی )

2- آر = ار (مرد) + پات (نقیض و مقابل ) = نقیض مرد.

3- از طرفی در زبان غنی تورکی نه به جنس زن، بلکه به زن شوهر دار " آرواد " می گویند. بعبارتی وقتی می خواهند بگویند فلان زن شوهر دار است می گویند: " اری واردیر " یا " آرواددیر ".


قیز (دختر)، آرواد (زن شوهردار)، خانیم (در اصل تئنیث خان بمعنای زن بزرگ)، خاتین (خاتون : بانوی بزرگ و زنان اکابر و زن شوهر دار و خطابه محترمانه به زن)، بگیم (خانم بزرگ) قادین و … واژه‌هایی هستند که ترکان برای نامیدن جنس مؤنث به کار می‌برند و هر یک در سن یا موقعیت اجتماعی مشخص کاربرد دارد.

بایرام bayram

+0 به یه ن

بایرام  bayramدر زبان ترکی از ریشة «بایراماق» bayırmaq یعنی جشن گرفتن است.

«بای bay» یا صورت دیگر آن «بیگ bəy» در زبان ترکی به معنای ثروتمند، بزرگ، عظیم و سعادتمند، داماد. رئیس طایفه و امیر است.
لقب اعیان. فرمانروایی که در رأس یک «بوی boy» (ایل)  قرار می‌گرفت.
وظایف او عبارت بود از: حفاظت از پیوندهای درون قبیله، اجرای حق و عدالت و دفاع از قبیله در برابر حملة دشمن. بیگها با در نظر گرفتن جسارت، قدرت مالی و حسن شهرت انتخاب می‎شدند. با گذشت زمان و افزایش قدرت و امکانات بوی‎ها، وظیفة بیگ نیز صورت موروثی یافته و به جز در موارد استثنایی، از حالت انتخابی خارج شد. عنوان بیگ از زمان مته خان mətə xan(موتون یعنی بیگ تون) موجود بود و تاریخی 2300 ساله دارد. از سدة 11 میلادی، معنای بیگ گسترش یافته و تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در فارسی Beyg تلفظ می‌شود. به صورت «بای» و در معنای ثروتمند و مالدار وارد زبان عربی و به صورت Big و Beg وارد زبان انگلیسی شده است. فعل «بَاَیَ» به معنای فخر فروخت، نیز وجود دارد. همچنین «البیک» (جمع آن بکوات یا بیکات) نیز در عربی به معنای لقبی کاربرد دارد که به فرزندان وزراء و افراد سرشناس و صاحبان مال و نفوذ داده می‌شود. لقبی اختصاری دریادار و فرماندار.

ریشة واژة «بایرام» نیز از اینجاست. یعنی «بایماق» baymaq یعنی بزرگ شدن. «بایینماق» bayınmaqیعنی آباد شدن. «باییندیر» bayındır یعنی آباد( نام یکی از روئسای ایلات 24 گانه اغوز ) واژة «بایرام» نیز در واقع به معنای جشن بزرگ است.


افراد هر ملتی متناسب با محیط جغرافیایی و ساختار باورهای خود، روزهایی را به عنوان عید جشن می گیرند. اگرچه «بایرام» در معنای کلی به معنای «جشن» است ولی چون مهمترین جشن در میان ترکان، جشن روز آغاز بهار است، از آن به عنوان «بایرام» در معنای کلی نام برده می شود. آنچه که روشن است جشن آغاز بهار در ابتدا فاقد هر گونه درونمایة دینی بوده و تماماً با آیینهای کشاورزی ارتباط داشته است ولی با گذشت زمان این جشن پیچیده تر شده و در ساختار باورهای اساطیری و دینی ترکان جای گرفته است.


عید نوروز زیباترین و قدیمی ترین روز برای سپاسگزاری از خداوند و روز خروج ترکان از ارکنه قون[2] است. آیینی که در نقطة مشترک فهم، اندیشه و رفتار ترکان جای گرفته است. قدیمی ترین مراسم ترکان که مفاهیم طبیعت، خدا و انسان را در محدودة دینی گؤگ ترکها یعنی باورهای شمنی و قامها در برمی‌گرفت.[3] این عید در میان ترکان که بانی این عید باستانی هستند، با نامهای مختلفی چون اولوسون اولو گونو ulusun ulu günü(روز بزرگ ایل)، یئنگی گون yengi gün(نوروز)، قوجا بایرام qoca bayram(عید باستانی)، شکر بایرام şəkər bayaram(عید شیرین)، یاز بایرامی yaz bayramı(عید بهار)، سلطان بایرام sultan bayram (عید بزرگ) ... نامیده می‌شد.

بایرام - (Bayram) جشن. عید. خوشحالی. خوشبختی. شادی. زیبایی. نوعی از پارچة مخصوص بافت ریسمان که شبیه به متقال عراقی امّا از آن نازکتر است. به صورت بهرام و پدرام وارد زبان فارسی و به صورت «بیرام» وارد لهجة سوری زبان عربی  شده است.


qaynaqlar

اؤتوکن سؤزلوگو. جلد 2. ص 513؛ آلتایجا تورکجه سؤزلوک. امینه گورسوی. آنکارا. 1991. ص 37؛ چاغاتای دیلینین ایضاحلی لغتی. سین کیانگ. 2002. ص 100؛ درله مه سؤزلوگو. جلد 2. آنکارا. 1965. ص 584؛ ارک سؤزلوگو. اسماعیل جعفرزاده . تبریز. 1389. ص 557؛ قاشقای سؤزلوگو. اسدالله مردانی. «بهرام» باشلیغی؛ قاموس اعلام ترکی. شمس الدین سامی. جلد اول. ص 278؛ ترکمنجه تورکجه سؤزلوک. طلعت تکین. آنکارا. 1995. ص 54؛ «توروز» سؤزلوگو. حسن بیگ هادی. تبریز. 20013. «بایرام» باشلیغی. تورک دیلینین اتیمولوژیک سؤزلوگو. حسن ارن. آنکارا. 1999. «بایرام» باشلیغی.


[3] . برای آگاهی بیشتر دربارة خاستگاه ترکی عید نوروز ن.ک:

-Türklerde YılbaĢı ve Bahar Geleneği / Prof. Dr. Ahmet Pirverdioğlu. Turkler. Cilt 3. Ankara. 2002. S.44




کوسا گلین kusa Gəlin

+0 به یه ن

کوسا گلین
kusa Gəlin
«کوسا» در زبان ترکی آذربایجانی به مردی گفته می‌شود که جز در چانه در قسمتهای دیگر صورتش مو نروییده باشد و چون این مراسم توسط مردی کوسه اجرا می‌گردید . این نام را بر آن مراسم نهادند .


"کوسا گلین" دسته نمایش شادی آور هستند که در اواخر زمستان وارد شهر شده و با ورود خود نوید بهار را داده و با اجرای نمایش شادی و پایکوبی می کردند.
گروه نمایشی کوسا گلین در سطح شهر جمع شده و یک نفر در پوشش کوسه و مرد بی ریش و زنی با لباس عروس و همراهانشان به اجرای نمایش پرداخته و وعده بهار داده و از مردم شادباش می گرفتند.
در زمستان پر برف و بارندگی آذربایجان ؛ چراندن گاو و گوسفند و حشم و غنمبه طور طبیعی و قهری تعطیلی است و احشام در آغل ها هستند و چوپانان چون کاری نکرده اند ، توقع مزدی را هم ندارند اما هنوز چند ماهی از سال باقی مانده است و ناچار باید زندگی کنند و معاشی داشته باشند ، از این رو به صورت دسته های متعدد در می آیند و به سراغ حشم داران می روند و کوسا در می آورند و آنچه از نقد و جنس  جمع کرده اند، کفاف زندگی آنان را می دهد و با همان می سازند تا نوروز فرا رسد و دوباره راهی کوه و دشت و صحرا شوند ، از سوی دیگر دارندگان گاو و گوسفند در انتظار آمدن کوسا هستند و قدم آنان را خوب و برکت آور میدانند و معتقدند هر کس با دار و دسته کوسا مزاح و شوخی و سپس محبت و کمک کند ، عاقبت به خیر می شود.

زمان این جشن در حدود اواخر چله بزرگ و اوایل چله کوچک یعنی پنجاه و پنج یا پنجاه روز مانده به عید نوروز است.
نحوه اجرای این مراسم به این صورت بود که معمولاً 50 یا 40 یا 30 و یا 18 روز مانده به عید نوروز چوپانان برخی از شهر ها و روستا ها دور هم گرد می‌آمدند و سپس پرتقال یا انار خریداری می‌کردند به آن در اصطلاح محلی «کوساپایی» گفته می‌شد . بعد چند نفر از آنها مامور می‌شدند که این میوه‌ها را بین خانه‌ها توزیع کنند این میوه‌ها بشارتی بر آمدن کوسا و یارانش و فرا رسیدن فصل بهار و نوروز بود. دوسه روز پس از توزیع میوه‌ها زمان اجرای مراسم فرا می‌رسید و گروه کوسا از خارج روستا با رقص و پایکوبی وارد روستا می‌شوند . این گروه از چهار شخصیت و در برخی از مناطق استان زنجان از پنج شخصیت اصلی تشکیل می‌شد که عبارت بودند از:
1-کوسا 2- گلین gəlin( که به او صنم  و عروش نیز می‌گفتند ) 3- دؤل چالان 4 dövul  çalan- تورباچی 5- قاراکوسا «قاراکوسا»  qara kusaکه نماد سیاهی و تیرگی بود در تمام مناطق آذربایجان در میان گروه کوسا گلین دیده نمی‌شد و در برخی مناطق مثل خرمدره در برابر شخصیت دیگری بنام « آق کوسا» ağ kusaکه نماد روشنایی و پویایی بود ایفای نقش می‌نمود .

صنم  که عروس آن جمع است . پسری تازه سال و نوجوان است که یک دست لباس و مرتب و تمیز زنانه به او می‌پوشانند . این لباس عبارت است از یک پیراهن بلند که تا پشت پا می‌رسد . دامن یا تومان کونیک و یا روسری چون لباس را پوشید یک دستمال هم دور سر خود می‌بندد و البته گاهی برای اینکه شناخته نشود یک روبند به صورت می‌زند

دؤول چالان(  نوعی طبل dövul هست )  : که مخصوص زدن دؤل است


قاراکوسا هم مثل آق کوسا لباس می‌پوشد ولی در کلاه او فرق زیادی هست . زیرا کلاهش از پوست بز سیاه درست شده و طوری است که روی آن سه تا سوراخ وجود دارد و وقتی کلاه را به سر می‌گذارد تمام سر و صورت وگردنش زیر کلاه می‌ماند و فقط از دو سوراخی که مقابل چشمانش تعبیه شده می‌بیند و با سوراخ سوم که مقابل دهانش قرار دارد حرف می‌زند .

آق کوسا یک شلوار خیلی گشاد و یک جفت جوراب پشمی می‌پوشد و پاچه شلوار را در جوراب فرو می‌کند و ریسمان نازکی را محکم روی آن می‌بندد یک جفت چارق را به پا می‌کند و یک کپنک کهنه روی پیراهن بلندی که پوشیده به تن می‌کند و یک کمربند پهن هم روی آن به دور کمر می‌بندد و یک کلاه که از پوست بز سفید درست شده و به آن « کوسا بورکی » می‌گویند به سر می‌گذارد و یک چماق بزرگ به دست می‌گیرد و سه تا زنگ شتر هم از کمربند خود آویزان می‌کند که در تمام مدت بازی و راه رفتن و تکان خوردن صدا می‌کند . از موی اسب یا پشم هم یک سبیل کت و کلفت می‌گذارد .
 
گروه کوسا گلین پس از ورود به روستا برنامه‌های خودشان را آغاز می‌کنند کوسا و صنم با نوای موسیقی دول چالان شروع به رقص و پایکوبی می‌کردند و با خواندن شعرهایی به آواز، فصل زمستان و شروع فصل بهار و نوروز را نوید دادند .
این رقص‌ها و پایکوبی‌ها بیهوده و تفننی نبوده بلکه به گفته استاد جابر عناصری... محصور در رازها و رمزها و استعاره ما هستند . یعنی استماد از نیروهای ماوراء طبیعی وخفیه برای مدد رساندن به مردم برای مقابله با سرما . گروه کوساگلین با کسب اجازه از صاحبان خانه‌ها به داخل خانه روستاییان می‌رفتند کمتر خانواده‌ای پیدا می‌شد که در را به روی آنان باز نکند . چون را ندادن این گروه به خانه را گچسته و نامبارک و آمدنشان را شگون و مبارک و مایه خیر و برکت می‌دانستند گروه پس از ورود به خانه اقدام به رقص، آواز و شیرین کار می‌کردند .




در آذربایجان گروه "کوسا گلین" با آواز و شعر خوانی وارد شهر شده و می خواندند:

آی کوسا، کوسا گل سنه ( ای کوسه، کوسه اگر بیایی)

گلیب سالام ورسنه ( بیایی و سلامی دهی)

کومچه نی دولدور سان (پیمانه پر کن و هدیای خود را بشمار)

کوسانی یون سالسانا ( کوسه را راهی کن و روزهای باقی مانده تا عید را بشمار)

آی اویروغو – آی اویروغو ‌(ای دغل باز حیله گر – ای دغل باز و حیله گر)

ساققالی ایت غویوغو ( ریش همچون دم سگ)

گوسام بیر ایون ائیلر (کوسه ام رقص را آغاز می کند)

قوردونان گویون ائیلر ( رفتار گرگ با گوسفند می کند)

هنگامی که گروه کوسا از خانه‌ای بیرون می آمدند تا به خانه دیگر بروند مردم ابادی و بخصوص بچه‌ها با گلوله‌های برفی که در زبان ترکی  آذربایجانی« قارتوپوزه» نام دارد، گروه کوسا را می‌زدند و معنی آن کار این بود که زمستان و فصل سرما را از روستا بیرون برانند تا فصل بهار فرا رسید . بسیاری از مردم روستا نذر می‌کردند که اگر کوسا بیاید به او هدیه‌ای بدهند تا حاجتها و آرزوهایشان برآورده شود .

http://www.aparat.com/v/fTl0z

تۆرک ائللرینده یئددی لیک

+0 به یه ن

«یئنی ایلینیز موبارک»


تۆرک ائللرینده یئددی لیک 7(هفته) گۆنلَرینین آدلارێ، 4عۆنصۆر (سو-اود-یئل -توپراق=آب-آتش-باد-خاک) دان یارانێب.

دئمه لی دَرین بیر باخێشلا آیدێنجاسێنا گؤرۆنۆر؛ آتالارێمێز ایلک وارلیقدان یاشایێشا تام فلسفی بیر گؤزیله باخێرمێشلار. آردێجێل گلَن یئددیلیک{هفته } آدلارێنا  یئنی باخێش

#یئل گۆنۆ -Yel günü(شنبه) :یئل دَبَریش و چالێشماق سیمگَه سی [سمبل] اوْلاراق هفته نین بیرینجی گۆنۆ اینسانلار ایشه باشلایێرلار.

#سۆت گۆنۆ -Süt günü (یکشنبه): ائلیمیزین عنعنه سیندَه، چوبان حاققێ اوْلاراق، بو گۆنده ساغێلان سۆت لر، ائل چوبانێنا یئتیشرمیش و باش چوبانێن نظارتیله، چوبانلار آرا عدالتله بؤلۆنَرمیش.

#دوز گۆنۆ-Duz günü (دوشنبه) : مال داوارلار، کؤپمَه سین دییه، آرخاجدا داشلارێن اۆستۆنه دوز تؤکۆلَرمیش و حئیوانلاری بوراخارمێشلار، اوْ دوزلارێ یالاسێنلار.

#توپراق گۆنۆ-Topraq günü (سه شنبه): بو گۆنَه ،آرا گۆن دَه دئییلیر، یئددیلیک یا هفته نین تام اوْرتاسێ. آنجاق آنا توپراق اینسانلارێن اَن قوتسال (مقدس) وارلێقێ اوْلاراق یاشایێشدا اوْنو اۆرَک سایاغێ اوْرتادا بَسلَه ییب لَر.

#اوْد گۆنۆ- Od günü (چهارشنبه): بو گۆنده ،باش اوجاقدان بۆتۆن ائولَره،  کؤز پایلانارمێش.

#سو گۆنۆ-Su günü (پنجشنبه) : سو گۆنۆ ائلین قێز گلین لَری، بولاق باشێنا توْپلاشاراق، یئددیلیک بوْیو باتێق پال -پالتارلارێ یووارکَن، سهنگ(کوزه) لرین دوْلدوروب ائولرینه دؤنرمیشلر،  بیرداها گَنج(جوان) قێزلار، سوبای قارداشلارێنا بولاق باشێندا اؤز تای -توشلارێندان گؤز آلتێ، آداخلێ سئچَه ر میشلر.

#آینێ گۆن -Aynı gün (جمعه) : بو گۆنۆ،  آلتێ گۆن ایش دَن سوْنرا،  دینجَلمَک اۆچۆن، نئجه دییَه رلَر؛ باش آینێیان گۆنۆ دَه دئییلیر.

بیرده، آینێ گۆنۆنه،  گۆن گۆنۆده دئییلیرمیش. بو اۆزدن اینسانلار بیر -بیرینه خوش گۆنلَر دیلَه یَندَه،  دئییللَر: گؤرۆم سنی گۆنَه چێخاسان. یانێ یاشایێشێندا قارا گۆن اوْلماسێن.

سایێن آزربایجان اولوسو-Ulusu (میللتی) گؤرۆن مینلَر ایل اؤنجه بیزیم آتا -آنالارێمێز یاشایێشا نئجه درین فلسفی ایناملا باخێب و هر شئیه یئترینجه آد -سان سئچیرمیشلر.

آراشدێران و یازێچێ: حبیب ساسانیان (یاکاموز).



داش قوچ= قوچ سنگی daş qoç

+0 به یه ن

داش قوچ= قوچ سنگی

ام.چای  (M. Çay ) محقق در زمینه حیوانات سنگی در آنادولو مینویسد:

" مزارهای قوچ و گوسفندی سنگی  در آنا دولو  به قرن 13 و دوران حکومت قره قویونلو و آغ قویونلوها بر میگردد و در مناطق حکومتی آنها یافته شده است  . (1) نویسنده  چنین می افزاید که این آثار در واقع زنده شدن باورهایی است که در قدیم نیز  بوده. در واقع هم تاریخ قوچ های سنگی خیلی قدیمی است  و در آسایی کهن در بین پروتورکها نیز رایج بوده.  در مناطق مختلف آزربایجان  در مناطق قبرستانی هیکل های گوسفند و قوچ با قدمت کهن تر نیز یافته شده است.

Y.İ.Krupnova ( باستان شناس) در یافته های خود در مناطق کهن ، هیکل های سنگی قوچ و گوسفندی قدیمی تری نیز در قفقاز و شرق یافته است . واقعا هم ،  در نخجوان ، کول تپه( تپه خاکستر) قدیمی ،  ای ماختا، در اسماعیلیه ملا عیساقلی، در میل  قره تپه  در منازل مسکونی در قبرستان ها ، هیکل های کوچک قوچ و گوسفندی در اعتقادات، هیکل های گوسفندی و قوچی که بر روی مزار گذاشته میشوند، بدین صورت است که در آن دنیا روح شخص را نزد خدا خواهند برد.

 






در شکل بالا در گؤی تپه آزربایجان ، قدمت 3000 ساله قوچ گوسفندی  را داراست و از قدمت خبر میدهد.

در محله پاسکی ودی،  یک قبرستان قدیمی  وجود دارد. قوچ های سنگی واقع در اینجا، و همچنین گوسفندهای سنگی از دیگر مزارهای سنگی متمایز هستند.  از کودک تا پیرمرد من تفاوت اینها را پرسیدم و همگی گفتند: قوچ سنگی مرد هست!  قویون ( گوسفند ماده)  بر روی مزار زنان واقع شده اند. بعدها این اثر صنعتی تاریخی قطع شده،  و از بین رفت، در برخی مناطق آزربایجان دشمن چنین تفکری رایج کرد که " در داخل این قوچ های سنگی طلا وجود دارد"!!!! و بدین طریق  مردم آن را باور کرده و قوچ های سنگی را شکستند!

و در مناطق مختلف آذربایجان با دست خویش این قوچ های سنگی را محو کردیم.!!  

 

چنین صنعت کهن و کمیاب تاریخی، امروزه  در مناطق مختلف به امان باد و باران رها شده اند. و توجهی نمیشوند.

در منطقه ارزاوروم در روستای تانیر از شهر خینیس ، قوچ های سنگی وجود دارند.  جالب است که در مناطق دریای سیاه  به چنین مزارهایی عنوان " کومان مزاری" میگویند. (2)

 این راهم باید بی افزایم که در ارزاوروم، ایروان و تفلیس ،  در برخی قبرستان های مسیحی بر روی قوچ ها و اسب های سنگی نقش صلیب هست . پس این صنعت فقط برای تورکهای مسلمان نبوده بلکه شامل تورکهای مسیحی ها نیز  در قفقاز شرقی و آنادولو نیزمیشده،

 

 

1)     Чай, 1990, 39

2)     Ağasıoğlu, 2005,45-50; Çay, 1990, 46.

 

از کتاب " DAŞBABA - TÜRKÜN DAŞ YADDAŞI" نوشته " F. Ağasıoğlu  "

---------------------------------------------------------------------------------------

DAŞQOÇ

Anadoluda yayğın olan daş heyvan (añ) heykəllərini araşdıran A. M. Çay yazır: «Anadoludakı qoç-qoyun məzardaşlarının XIII yüzildən etibarən Qaraqoyunlu və Ağqoyunlu türkmənlərinin hakim olduğu sahədə görünməsi bu tip məzardaşlarının ağqoyunlu və qaraqoyunlu türkmənlərinə aid bir gələnək olduğu qənaətini yaradır».(1)

Yazar sonra doğru olaraq, bunu ağqoyunlu və qaraqoyunlu boylarının hakimiyəti

dönəmində həminqədim gələnəyin yenidəncanlanması kimi izahedir.Buşəkillərdəkidaşqoçlarınyayılma arealı və tarixi deyilənlərin bəlgəsi kimi ortadadır :Doğrudan da, daşqoç gələnəyinin tarixi çox qədimdir və Ön Asiyada prototürk çağında ortaya çıxmışdır. Güney və Quzey Azərbaycanda bir sıra qədim basırıqlardakı gildən qoyunqoç fiqurlarısa daha keçmiş çağlara aiddir. Y.İ.Krupnovagörə, arxeolo-

ji buluntularda qoç və qoyun fiqurları daha çox olan Güney Qafqazda qoça etiqad qoyunçuluqla məşğul olan xalqlar arasında yaranıb yayılmışdır. Doğrudan da, Naxçıvanda qədim Kültəpə, I Maxta, İsmayıllıda Mollaisaqlı, Mildə Qaratəpə yaşayış məskənlərindəki basırıqda tapılan kiçik qoç-qoyun fiqurları etiqadla, sümükləri qurbanlıqla bağlıdırsa, basırıq üzərinə qoyulmuş daş fiqurları isə o biri dünyada ölənin ruhunu tanrı məkanına aparması inancı ilə bağlıdır. Yuxarıdakı şəkildə Güney Azərbaycan Göytəpə daşqoçunun 3 minil tarixi həmin gələnəyin qədimliyini aydın göstərir. Vedinin Paski məhəlləsidə qədim bir basırıq (qəbristanlıq) yeri vardı. Burada olan daşqoçlar, daşqoyunlar başqa başdaşılardan seçilirdi. Uşaq ikən ağsaqqal İslam Şadılıdan bunların fərqini soruşdum, dedi ki,qoçdaş kişilər, qoyundaşsa qadınlar üçün qoyulmuşdur. Sonralar bu tarixi sənət əsərləri qırılıb dağıdılmışdı. Azərbaycanın bəzi bölgələrində «bu qoçdaşların içində qızıl var» deyən düşmən uydurmasına inananlar onları sındırıb içində yatır axtarmışlar. Sonralar öyrəndim ki, bu üsulla Azərbaycanın bir sıra bölgələrində özümüzünkülərin əli ilə qoçdaşları məhv etmişlər. Belə nadir tarixi sənət əsərləri bugün də bir çox bölgədə beləcə baxımsız vəziyətdədir: Ərzurum bölgəsindəki Xınıs ilçəsinin Tanır köyündə qoçdaşlar vardır. Xınıs yeradının (toponimin)

(2)

qədim kumanlarla əlaqəsi haqqında yazmışdım. Maraqlıdır ki, Qaradəniz bölgəsində (Rize) belə qoçdaşlı basırıqlara da «kuman məzarı» deyilir.36 Bunu da qeyd etmək gərəkir ki, Ərzurum, İrəvan və Tiflis bölgələrində bəzi xristian basırıqlarında görünən daşat və daşqoç üzərində xaç damğası vardır. Göründüyü kimi, təkcə müsəlman türklər deyil, Güney Qafqaz və Doğu Anadoluda xristiantürk boyları da qoç və at kultunu bu qəbir daşlarında əks etdirmişlər.


1)     Чай, 1990, 39

2)     Ağasıoğlu, 2005,45-50; Çay, 1990, 46.

فلسفه چهارشنبه در بین ترکان

+0 به یه ن

فلسفه چهارشنبه در بین ترکان
ما چهار چهارشنبه داریم به ترتیب - آب - آتش- باد و خاک ( زمین) یعنی چهار =سه شنبه ای آخر سال.  
سه شنبه وسط هفته بوده همچنین سه شنبه روز کار و بازار نیز میباشد
هدف احترام گذاشتن به طبیعت است
فلسفه «چرشنبه های آخر سال» (از مراسمات «بایرام»)
میدانیم که از زمانهای دور باور انسانها بر این بود که چهار
عنصر آب و آتش و باد و خاک هستند که باعث بیداری طبیعت میشوند.
تورکهای آذربایجان چهار هفته قبل از عید، و به مناسبت همین چهار عنصر
روزهای چهارشنبه را برای اجرای مراسم انتخاب کرده اند.
این مراحل عبارتند از؛
1) سوچرشنبه سی  💦su çərşənbəsi
2) اُد چرشنبه سی 🔥od çərşənbəsi
3) یئل چرشنبه سی🌬 yel çərşənbəsi
4) توپراق چرشنبه سی⛰ topraq çərşənbəsi
این چهار اصل یعنی آب، حرارت، باد و خاک لازمه
بیداری طبیعت اند و اگر یکی از آنها نباشد طبیعت سرسبز نمیشود.

🌊🌊💦💧💦🌊🌊
اولین چهارشنبه را «سو چرشنبه سی»
یا « چیلله قاچدی » یا « اول چرشنبه » یا «یالانچی چرشنبه» مینامند.
به باور پیشنیان روزی که خضر از آب حیات نوشید و روزی که کوراغلو از آب قوشا بولاق (قوشاچای) آب کف دار برداشت  اولین چهارشنبه است
اولین چهارشنبه آب است : آبها جریان می یابند و رودها نو میشوند .
در این روز قبل از طلوع آفتاب مردم به کنار نهر رود میروند و دست و صورت خود را شسته به همدیگر آب میزنند! آب را نشان قداست و پاکی میدانندف همچنین کوزه های قدیمی شکسته شده و کوزه های نو را از آب پر میکنند.
در نهایت ناخنهای خود راگرفته از روی آب می پرند و حین این کارها چنین میگویند؛
اوغورلوغوم دوشسون سو اوستونه
و یا:
سئل چارپار،سوچارپار/ بیرگوناه ایشلتدیم/ گَل اونو توت آپار/ سئل چارپار،سوچارپار/ گل آپار،گل آپار
مردم باور دارند که هرکسی در این روز از آب بگذرد ( آب چشمه) از او تمام خستگی های جسمی و روحی بدور خواهد بود !

🌊🌊💦💧💦🌊🌊

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
دومین هفته را نیاکان ما تحت عنوان «اود چرشنبه سیod çərşənbəsi»  نام نهاده اند
که مظهر حرارت و نور و روشنایی است.
آتش - نور و حرارت است که به طبیعت روح تازه میبخشد و
به زمین حرارت میدهد.در این روز تله ای از آتش روشن کرده و از روی آن رد میشوند برای زدودن ناپاکی از وجود انسان
💥به نوعی حالت زدودن بیماری ها و ضد عفونی هوا نیز بوده است💥
البته اجاق (در قدیم ( اوداق)  )سمبل خانواده نیز هست .یعنی خانوده دور آتش جمع میشوند
عصر این چهارشنبه دختر و پسرهای جوان از روی تل آتش پریده و شعر زیر را مانند چهار شنبه ی آب میخوانند.
آتیل باتیل چرشنبه/ آینا کیمی بختیم آچیل چرشنبه/ ...

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
💨💨💨🌬🌬🌬
سومین هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان
«یئل چارشنبه سی» نامگذاری کرده اند، چون در این هفته باد با آمدن خود
به زمین و طبیعت زندگی و نوید بیداری میدهد.
«یئل» در یک مدت کوتاه تمامی زمین را پشت سر میگذارد و زمین را
به بیداری فرا میخواند.
 در بین مردم به این چهارشنبه اسامی زیر نیز اطلاق میشود
"yel çərşənbəsi", "yelli çərşənbə", "küləkli çərşənbə", "hava çərşənbəsi", "külək oyadan çərşənbə"
بر اساس تحقیقات بادهای سرد و  گرمی که در این روز میوزند از آمدن بهار و نوروز خبر میدهند
در این روز مردم خانه تکانی رو شروع میکنند - مخصوصا خانوم ها شروع به تمیز کردن محیط خانه میکنند.
هر خانوم تشک و لحاف فرش و غیره را در هوا میتکاند و انها را با نسیم و باد نوروزی نوازش میکند.
همچنین عادت بوده که در این روز هرکسی که آرزویی داشت به زیر درخت بید مجنون  ( söyüt)میرفت و یئل بابا را صدا میکرد
اگر باد وزیده و شاخه های بید به زمین میخورد در این صورت نیتش بر آورده میشد.
در این روز این شعر خوانده میشود
A Yel baba, Yel baba,
Tez gəl, baba, gəl, baba.
Sovur bizim xırmanı,
Atına ver samanı.
Dən dağılıb dağ olsun,
Mənim canım sağ olsun.
A Yel baba, Yel baba,
Qurban sənə, gəl baba
در گذشته نچندان دور،در چنین روزی کودکان آذربایجان که بخاطر
سرمای زمستان چند ماهی به دور از همبازیهای خود اغلب در خانه
سپری کرده اند بیرون آمده و حین بازیهای ملی منصوب به آذربایجان
اشعاری در رابطه با «یئل» میخوانند. مانند؛
قاش- قاباقلی بیر بولوت/ آل گونشی بورویور/ یئل پوفله‌یرکن فلوت/ داغین قارین کورویور.
ویا؛
گؤی گورلاییر، یئل اسیر/شیمشک شاخیر، گون چیخیر/ یاز گلمه‌یه تله‌سیر/ سئوینجدن کاریخیر.

💨💨💨🌬🌬🌬
🗻⛰🗻⛰🗻⛰
آخرین چارشنبه(چرشنبه) سال نیز تحت عنوان «تورپاق چرشنبه سی»
نامگذاری شده است که طبیعت با جذب گرما و حرارت بیدار میشود.
این روز در نزد مردم با نام «ایلین سون چرشنبه سی» مشهور است.
در آخرین چرشنبه سال «تورپاق» با قدرت و کمک «سو»،«اُد» و«یئل» جان میگیرد.
آخرین سه شنبه سال
چهارشنبه ی خاک است!
یعنی اخرین مرحله بیداری طبیعت خاک است
در این چهارشنبه بردن خونچه ( خونچا ) برای نو عروسان از سوی فامیل داماد
و برای دختران ازدواج کرده فامیل از سوی پدر یا برادر بزرگتر و خانواده پدری دختر رسم است
همچنین روشن کردن شمع،

از این روز به بعد کشاورزان کار خود را آغاز میکنند

🗻⛰🗻⛰🗻⛰
در حال حاضر، با ورود به زندگی «شبه مدرن»،مراسم چرشنبه های سو، اود و یئل در آذربایجان حال و هوای
گذشته را از دست داده.
ولی در عوض «سون چرشنبه»(آخیر چارشنبه) با شکوه خاصی
که تمام مشخصات هر سه چرشنبه قبل را نیز دارد اجرا میشود.





  • [ 1 ]