موسیقی و شمنیزم ( شامان_موسیقی)

+0 به یه ن

موسیقی و شمنیزم ( شامان_موسیقی)

شمن ها از آواز و ضربه زدن به طبل مخصوص خود، و نیز برخی ابزارهای موسیقی دیگر برای ارواح استفاده میکنند و در اینجا    هدف تنها موسیقی نیست ، بلکه هدایت ارواح به سمت شنوندگان است.

بعد ریتمیک موسیقی شمن ها برگرفته از ریتم های طبیعت است و به بازسازی آنها میپردازند.

شمن ها در حین انجام مراسم با ارواح مذاکره میکنند و در این راه از اروح یاریگر خود کمک میگیرند. و در سرزمین ارواح حرکت میکنند.  موسیقی در این مرحله طولانی خواهد بود و همراه با خواب مغناطیسی، صدا و شدت  و ریتم تا رسیدن به نقطه اوج خود برای اثر گذاری بر روش شخص هیپنوتیزم شده ادامه می یابد.

موسیقی میتواند توسط چند نفر اجرا میشود و شمن به کنترل موسیقی برای ارتباط میپردازد. 

 

را اندازی

در این مرحله مهم در از ابزارهای فلزی آویزان شدنی، مثلا زنگوله ها که به لباس شمن و یا درون طبل  آویخته شده اند استفاده میشود، همچنین با استفاده از طبل صداهای پیچیده ای برای ایجاد عالم خیال استفاده میشود.

 

آماده  سازی

صداهای مخصوص مانند صدای زنگوله، استفاده میشود، در این مرحله با اروحا ارتباط برقرار میشود و مرحله خطیری است.

 

برقراری مذاکره با ارواح و  پس فرستادن آنها به عالم ارواح

باز از زنگوله برای پس فرستادن ارواح استفاده میشود.شامان به تقلید صدای پرندگان و حیوانات برای حرف زدن با ارواح استفاده میکند.

 

شفا دادن

در شمنمیزم  از موسیقی برای شفادادن و به منظور هدایت انرژی ارواح به سمت فرد مریض استفاده میشود. در "تووا" از صدای ساز زهی که از یک درختان رعد و برق خورده ساخته شده اند برای شفا دادن استفاده میشود.

 

موسیقی شمن یا آلقیش ( در ترکی = دعا) مختص شمن است و از مکان تولد، وجود و شجره آبا و اجدادی و ریشه ذات شمن برگرفته شده است، شمن از ابزارهای مختص خود برای ارتباط با ارواح استفاده میکند. ترانه و کلمات موسیقی توسط شمن سراییده میشوند و مختص اوست. آلقیش، موسیقی ابتدایی مراسم شمنی است  و با استفاده از ضربه زدن به طبل  انجام میشود.

 

طبل شمنی

این طبل قاب دار یک طرفی، از خود اشیای فلزی آویزانی دارد. و توسط دو تکه چوب داخلی به صورت به علاوه نگه داشته میشود. همچنین دارای یک دسته طبل نیز هست.  چوب و پوستین این طبل خاص است. رویه طبل را با نقش و نگارهایی تزئین میکنند این نقش نگار ها نمایش دهنده، تقسیم کیهان به 3 قسمت، بالا، میانی و پایین است. شمن ها با گرم کردن طبل توسط آتش آن را به نقطه اوج مورد نظر میرسانند.  شمن ها با استفاده از حرارت، به سطح انرژی مغزی مطلوب دست می یابند، بدین طریق به میزان ضربان مطلوب خود در هر ثانیه دست می یابند. حالت فیزیکی بدن شمن با رقض همراه خوهد بود. 

پوستین طبل شمن ها گاهی پس از مرگشان بایستی پاره شوند.

 


Üzərliksən həvasən شعری که هنگام اسپند دود کردن توسط مادرانمان خوانده میشود

+0 به یه ن

از زمانهای دور اسپند به عنوان یک تمیز کننده هوا در بین تورکها نیز مورد استفاده بوده
همچنین مادرانمان هنگام اسپند دود کردن شعر زیر را میخواندند

اوزرلیک سن هوا سن یوز مین درده دوا سن
درد قاپیدان گیرنده سن باجادان قووراسان
اوزرلیک کؤک اؤزرلیک باشیندا بؤرک اوزرلیک
چیخیدم ساوالان داغینا دئدیم باری بیچاره

دئدی بو درده چاره، دئدی گئت اؤزرلیی سال اودا

ده بیر ایکی اوچ دؤرت بئش آلتی یئددی، قادا بالا گئددی
قوهوم اولا یاد اولا، گؤزو بو اوددا یانا
خئیرمی دیین، شرریمی دیین ..........
...........


Üzərlik əski çağlardan havanı kirliklərdən siləyici olaraq
Türklərdə onu işlədiblər
əski çağlardan analarımız üzərlik oda verəndə qoşmalar qoşub oxuyarlar

Üzərliksən həvasən yüz min dərdə dəvasən
dərt qapıdan gələndə sən bacadan qovarsan

Üzərlik kök üzərlik başında börk üzərlik

çıxdım savalan dağına dedim barı biçarə
dedi bu dərdə çarə dedi get üzərliyi sal oda de 1 - 2 - 3- 4- 5- 6 -7
qada bala getdi
qohum ola yad ola gözü bu odda yana
..............

فایل صوتی کامل شعر  لینک زیر

لینک فایل صوتی شعر بالا به صورت کامل


کوسا گلین kusa Gəlin

+0 به یه ن

کوسا گلین
kusa Gəlin
«کوسا» در زبان ترکی آذربایجانی به مردی گفته می‌شود که جز در چانه در قسمتهای دیگر صورتش مو نروییده باشد و چون این مراسم توسط مردی کوسه اجرا می‌گردید . این نام را بر آن مراسم نهادند .


"کوسا گلین" دسته نمایش شادی آور هستند که در اواخر زمستان وارد شهر شده و با ورود خود نوید بهار را داده و با اجرای نمایش شادی و پایکوبی می کردند.
گروه نمایشی کوسا گلین در سطح شهر جمع شده و یک نفر در پوشش کوسه و مرد بی ریش و زنی با لباس عروس و همراهانشان به اجرای نمایش پرداخته و وعده بهار داده و از مردم شادباش می گرفتند.
در زمستان پر برف و بارندگی آذربایجان ؛ چراندن گاو و گوسفند و حشم و غنمبه طور طبیعی و قهری تعطیلی است و احشام در آغل ها هستند و چوپانان چون کاری نکرده اند ، توقع مزدی را هم ندارند اما هنوز چند ماهی از سال باقی مانده است و ناچار باید زندگی کنند و معاشی داشته باشند ، از این رو به صورت دسته های متعدد در می آیند و به سراغ حشم داران می روند و کوسا در می آورند و آنچه از نقد و جنس  جمع کرده اند، کفاف زندگی آنان را می دهد و با همان می سازند تا نوروز فرا رسد و دوباره راهی کوه و دشت و صحرا شوند ، از سوی دیگر دارندگان گاو و گوسفند در انتظار آمدن کوسا هستند و قدم آنان را خوب و برکت آور میدانند و معتقدند هر کس با دار و دسته کوسا مزاح و شوخی و سپس محبت و کمک کند ، عاقبت به خیر می شود.

زمان این جشن در حدود اواخر چله بزرگ و اوایل چله کوچک یعنی پنجاه و پنج یا پنجاه روز مانده به عید نوروز است.
نحوه اجرای این مراسم به این صورت بود که معمولاً 50 یا 40 یا 30 و یا 18 روز مانده به عید نوروز چوپانان برخی از شهر ها و روستا ها دور هم گرد می‌آمدند و سپس پرتقال یا انار خریداری می‌کردند به آن در اصطلاح محلی «کوساپایی» گفته می‌شد . بعد چند نفر از آنها مامور می‌شدند که این میوه‌ها را بین خانه‌ها توزیع کنند این میوه‌ها بشارتی بر آمدن کوسا و یارانش و فرا رسیدن فصل بهار و نوروز بود. دوسه روز پس از توزیع میوه‌ها زمان اجرای مراسم فرا می‌رسید و گروه کوسا از خارج روستا با رقص و پایکوبی وارد روستا می‌شوند . این گروه از چهار شخصیت و در برخی از مناطق استان زنجان از پنج شخصیت اصلی تشکیل می‌شد که عبارت بودند از:
1-کوسا 2- گلین gəlin( که به او صنم  و عروش نیز می‌گفتند ) 3- دؤل چالان 4 dövul  çalan- تورباچی 5- قاراکوسا «قاراکوسا»  qara kusaکه نماد سیاهی و تیرگی بود در تمام مناطق آذربایجان در میان گروه کوسا گلین دیده نمی‌شد و در برخی مناطق مثل خرمدره در برابر شخصیت دیگری بنام « آق کوسا» ağ kusaکه نماد روشنایی و پویایی بود ایفای نقش می‌نمود .

صنم  که عروس آن جمع است . پسری تازه سال و نوجوان است که یک دست لباس و مرتب و تمیز زنانه به او می‌پوشانند . این لباس عبارت است از یک پیراهن بلند که تا پشت پا می‌رسد . دامن یا تومان کونیک و یا روسری چون لباس را پوشید یک دستمال هم دور سر خود می‌بندد و البته گاهی برای اینکه شناخته نشود یک روبند به صورت می‌زند

دؤول چالان(  نوعی طبل dövul هست )  : که مخصوص زدن دؤل است


قاراکوسا هم مثل آق کوسا لباس می‌پوشد ولی در کلاه او فرق زیادی هست . زیرا کلاهش از پوست بز سیاه درست شده و طوری است که روی آن سه تا سوراخ وجود دارد و وقتی کلاه را به سر می‌گذارد تمام سر و صورت وگردنش زیر کلاه می‌ماند و فقط از دو سوراخی که مقابل چشمانش تعبیه شده می‌بیند و با سوراخ سوم که مقابل دهانش قرار دارد حرف می‌زند .

آق کوسا یک شلوار خیلی گشاد و یک جفت جوراب پشمی می‌پوشد و پاچه شلوار را در جوراب فرو می‌کند و ریسمان نازکی را محکم روی آن می‌بندد یک جفت چارق را به پا می‌کند و یک کپنک کهنه روی پیراهن بلندی که پوشیده به تن می‌کند و یک کمربند پهن هم روی آن به دور کمر می‌بندد و یک کلاه که از پوست بز سفید درست شده و به آن « کوسا بورکی » می‌گویند به سر می‌گذارد و یک چماق بزرگ به دست می‌گیرد و سه تا زنگ شتر هم از کمربند خود آویزان می‌کند که در تمام مدت بازی و راه رفتن و تکان خوردن صدا می‌کند . از موی اسب یا پشم هم یک سبیل کت و کلفت می‌گذارد .
 
گروه کوسا گلین پس از ورود به روستا برنامه‌های خودشان را آغاز می‌کنند کوسا و صنم با نوای موسیقی دول چالان شروع به رقص و پایکوبی می‌کردند و با خواندن شعرهایی به آواز، فصل زمستان و شروع فصل بهار و نوروز را نوید دادند .
این رقص‌ها و پایکوبی‌ها بیهوده و تفننی نبوده بلکه به گفته استاد جابر عناصری... محصور در رازها و رمزها و استعاره ما هستند . یعنی استماد از نیروهای ماوراء طبیعی وخفیه برای مدد رساندن به مردم برای مقابله با سرما . گروه کوساگلین با کسب اجازه از صاحبان خانه‌ها به داخل خانه روستاییان می‌رفتند کمتر خانواده‌ای پیدا می‌شد که در را به روی آنان باز نکند . چون را ندادن این گروه به خانه را گچسته و نامبارک و آمدنشان را شگون و مبارک و مایه خیر و برکت می‌دانستند گروه پس از ورود به خانه اقدام به رقص، آواز و شیرین کار می‌کردند .




در آذربایجان گروه "کوسا گلین" با آواز و شعر خوانی وارد شهر شده و می خواندند:

آی کوسا، کوسا گل سنه ( ای کوسه، کوسه اگر بیایی)

گلیب سالام ورسنه ( بیایی و سلامی دهی)

کومچه نی دولدور سان (پیمانه پر کن و هدیای خود را بشمار)

کوسانی یون سالسانا ( کوسه را راهی کن و روزهای باقی مانده تا عید را بشمار)

آی اویروغو – آی اویروغو ‌(ای دغل باز حیله گر – ای دغل باز و حیله گر)

ساققالی ایت غویوغو ( ریش همچون دم سگ)

گوسام بیر ایون ائیلر (کوسه ام رقص را آغاز می کند)

قوردونان گویون ائیلر ( رفتار گرگ با گوسفند می کند)

هنگامی که گروه کوسا از خانه‌ای بیرون می آمدند تا به خانه دیگر بروند مردم ابادی و بخصوص بچه‌ها با گلوله‌های برفی که در زبان ترکی  آذربایجانی« قارتوپوزه» نام دارد، گروه کوسا را می‌زدند و معنی آن کار این بود که زمستان و فصل سرما را از روستا بیرون برانند تا فصل بهار فرا رسید . بسیاری از مردم روستا نذر می‌کردند که اگر کوسا بیاید به او هدیه‌ای بدهند تا حاجتها و آرزوهایشان برآورده شود .

http://www.aparat.com/v/fTl0z

تۆرک ائللرینده یئددی لیک

+0 به یه ن

«یئنی ایلینیز موبارک»


تۆرک ائللرینده یئددی لیک 7(هفته) گۆنلَرینین آدلارێ، 4عۆنصۆر (سو-اود-یئل -توپراق=آب-آتش-باد-خاک) دان یارانێب.

دئمه لی دَرین بیر باخێشلا آیدێنجاسێنا گؤرۆنۆر؛ آتالارێمێز ایلک وارلیقدان یاشایێشا تام فلسفی بیر گؤزیله باخێرمێشلار. آردێجێل گلَن یئددیلیک{هفته } آدلارێنا  یئنی باخێش

#یئل گۆنۆ -Yel günü(شنبه) :یئل دَبَریش و چالێشماق سیمگَه سی [سمبل] اوْلاراق هفته نین بیرینجی گۆنۆ اینسانلار ایشه باشلایێرلار.

#سۆت گۆنۆ -Süt günü (یکشنبه): ائلیمیزین عنعنه سیندَه، چوبان حاققێ اوْلاراق، بو گۆنده ساغێلان سۆت لر، ائل چوبانێنا یئتیشرمیش و باش چوبانێن نظارتیله، چوبانلار آرا عدالتله بؤلۆنَرمیش.

#دوز گۆنۆ-Duz günü (دوشنبه) : مال داوارلار، کؤپمَه سین دییه، آرخاجدا داشلارێن اۆستۆنه دوز تؤکۆلَرمیش و حئیوانلاری بوراخارمێشلار، اوْ دوزلارێ یالاسێنلار.

#توپراق گۆنۆ-Topraq günü (سه شنبه): بو گۆنَه ،آرا گۆن دَه دئییلیر، یئددیلیک یا هفته نین تام اوْرتاسێ. آنجاق آنا توپراق اینسانلارێن اَن قوتسال (مقدس) وارلێقێ اوْلاراق یاشایێشدا اوْنو اۆرَک سایاغێ اوْرتادا بَسلَه ییب لَر.

#اوْد گۆنۆ- Od günü (چهارشنبه): بو گۆنده ،باش اوجاقدان بۆتۆن ائولَره،  کؤز پایلانارمێش.

#سو گۆنۆ-Su günü (پنجشنبه) : سو گۆنۆ ائلین قێز گلین لَری، بولاق باشێنا توْپلاشاراق، یئددیلیک بوْیو باتێق پال -پالتارلارێ یووارکَن، سهنگ(کوزه) لرین دوْلدوروب ائولرینه دؤنرمیشلر،  بیرداها گَنج(جوان) قێزلار، سوبای قارداشلارێنا بولاق باشێندا اؤز تای -توشلارێندان گؤز آلتێ، آداخلێ سئچَه ر میشلر.

#آینێ گۆن -Aynı gün (جمعه) : بو گۆنۆ،  آلتێ گۆن ایش دَن سوْنرا،  دینجَلمَک اۆچۆن، نئجه دییَه رلَر؛ باش آینێیان گۆنۆ دَه دئییلیر.

بیرده، آینێ گۆنۆنه،  گۆن گۆنۆده دئییلیرمیش. بو اۆزدن اینسانلار بیر -بیرینه خوش گۆنلَر دیلَه یَندَه،  دئییللَر: گؤرۆم سنی گۆنَه چێخاسان. یانێ یاشایێشێندا قارا گۆن اوْلماسێن.

سایێن آزربایجان اولوسو-Ulusu (میللتی) گؤرۆن مینلَر ایل اؤنجه بیزیم آتا -آنالارێمێز یاشایێشا نئجه درین فلسفی ایناملا باخێب و هر شئیه یئترینجه آد -سان سئچیرمیشلر.

آراشدێران و یازێچێ: حبیب ساسانیان (یاکاموز).



داش قوچ= قوچ سنگی daş qoç

+0 به یه ن

داش قوچ= قوچ سنگی

ام.چای  (M. Çay ) محقق در زمینه حیوانات سنگی در آنادولو مینویسد:

" مزارهای قوچ و گوسفندی سنگی  در آنا دولو  به قرن 13 و دوران حکومت قره قویونلو و آغ قویونلوها بر میگردد و در مناطق حکومتی آنها یافته شده است  . (1) نویسنده  چنین می افزاید که این آثار در واقع زنده شدن باورهایی است که در قدیم نیز  بوده. در واقع هم تاریخ قوچ های سنگی خیلی قدیمی است  و در آسایی کهن در بین پروتورکها نیز رایج بوده.  در مناطق مختلف آزربایجان  در مناطق قبرستانی هیکل های گوسفند و قوچ با قدمت کهن تر نیز یافته شده است.

Y.İ.Krupnova ( باستان شناس) در یافته های خود در مناطق کهن ، هیکل های سنگی قوچ و گوسفندی قدیمی تری نیز در قفقاز و شرق یافته است . واقعا هم ،  در نخجوان ، کول تپه( تپه خاکستر) قدیمی ،  ای ماختا، در اسماعیلیه ملا عیساقلی، در میل  قره تپه  در منازل مسکونی در قبرستان ها ، هیکل های کوچک قوچ و گوسفندی در اعتقادات، هیکل های گوسفندی و قوچی که بر روی مزار گذاشته میشوند، بدین صورت است که در آن دنیا روح شخص را نزد خدا خواهند برد.

 






در شکل بالا در گؤی تپه آزربایجان ، قدمت 3000 ساله قوچ گوسفندی  را داراست و از قدمت خبر میدهد.

در محله پاسکی ودی،  یک قبرستان قدیمی  وجود دارد. قوچ های سنگی واقع در اینجا، و همچنین گوسفندهای سنگی از دیگر مزارهای سنگی متمایز هستند.  از کودک تا پیرمرد من تفاوت اینها را پرسیدم و همگی گفتند: قوچ سنگی مرد هست!  قویون ( گوسفند ماده)  بر روی مزار زنان واقع شده اند. بعدها این اثر صنعتی تاریخی قطع شده،  و از بین رفت، در برخی مناطق آزربایجان دشمن چنین تفکری رایج کرد که " در داخل این قوچ های سنگی طلا وجود دارد"!!!! و بدین طریق  مردم آن را باور کرده و قوچ های سنگی را شکستند!

و در مناطق مختلف آذربایجان با دست خویش این قوچ های سنگی را محو کردیم.!!  

 

چنین صنعت کهن و کمیاب تاریخی، امروزه  در مناطق مختلف به امان باد و باران رها شده اند. و توجهی نمیشوند.

در منطقه ارزاوروم در روستای تانیر از شهر خینیس ، قوچ های سنگی وجود دارند.  جالب است که در مناطق دریای سیاه  به چنین مزارهایی عنوان " کومان مزاری" میگویند. (2)

 این راهم باید بی افزایم که در ارزاوروم، ایروان و تفلیس ،  در برخی قبرستان های مسیحی بر روی قوچ ها و اسب های سنگی نقش صلیب هست . پس این صنعت فقط برای تورکهای مسلمان نبوده بلکه شامل تورکهای مسیحی ها نیز  در قفقاز شرقی و آنادولو نیزمیشده،

 

 

1)     Чай, 1990, 39

2)     Ağasıoğlu, 2005,45-50; Çay, 1990, 46.

 

از کتاب " DAŞBABA - TÜRKÜN DAŞ YADDAŞI" نوشته " F. Ağasıoğlu  "

---------------------------------------------------------------------------------------

DAŞQOÇ

Anadoluda yayğın olan daş heyvan (añ) heykəllərini araşdıran A. M. Çay yazır: «Anadoludakı qoç-qoyun məzardaşlarının XIII yüzildən etibarən Qaraqoyunlu və Ağqoyunlu türkmənlərinin hakim olduğu sahədə görünməsi bu tip məzardaşlarının ağqoyunlu və qaraqoyunlu türkmənlərinə aid bir gələnək olduğu qənaətini yaradır».(1)

Yazar sonra doğru olaraq, bunu ağqoyunlu və qaraqoyunlu boylarının hakimiyəti

dönəmində həminqədim gələnəyin yenidəncanlanması kimi izahedir.Buşəkillərdəkidaşqoçlarınyayılma arealı və tarixi deyilənlərin bəlgəsi kimi ortadadır :Doğrudan da, daşqoç gələnəyinin tarixi çox qədimdir və Ön Asiyada prototürk çağında ortaya çıxmışdır. Güney və Quzey Azərbaycanda bir sıra qədim basırıqlardakı gildən qoyunqoç fiqurlarısa daha keçmiş çağlara aiddir. Y.İ.Krupnovagörə, arxeolo-

ji buluntularda qoç və qoyun fiqurları daha çox olan Güney Qafqazda qoça etiqad qoyunçuluqla məşğul olan xalqlar arasında yaranıb yayılmışdır. Doğrudan da, Naxçıvanda qədim Kültəpə, I Maxta, İsmayıllıda Mollaisaqlı, Mildə Qaratəpə yaşayış məskənlərindəki basırıqda tapılan kiçik qoç-qoyun fiqurları etiqadla, sümükləri qurbanlıqla bağlıdırsa, basırıq üzərinə qoyulmuş daş fiqurları isə o biri dünyada ölənin ruhunu tanrı məkanına aparması inancı ilə bağlıdır. Yuxarıdakı şəkildə Güney Azərbaycan Göytəpə daşqoçunun 3 minil tarixi həmin gələnəyin qədimliyini aydın göstərir. Vedinin Paski məhəlləsidə qədim bir basırıq (qəbristanlıq) yeri vardı. Burada olan daşqoçlar, daşqoyunlar başqa başdaşılardan seçilirdi. Uşaq ikən ağsaqqal İslam Şadılıdan bunların fərqini soruşdum, dedi ki,qoçdaş kişilər, qoyundaşsa qadınlar üçün qoyulmuşdur. Sonralar bu tarixi sənət əsərləri qırılıb dağıdılmışdı. Azərbaycanın bəzi bölgələrində «bu qoçdaşların içində qızıl var» deyən düşmən uydurmasına inananlar onları sındırıb içində yatır axtarmışlar. Sonralar öyrəndim ki, bu üsulla Azərbaycanın bir sıra bölgələrində özümüzünkülərin əli ilə qoçdaşları məhv etmişlər. Belə nadir tarixi sənət əsərləri bugün də bir çox bölgədə beləcə baxımsız vəziyətdədir: Ərzurum bölgəsindəki Xınıs ilçəsinin Tanır köyündə qoçdaşlar vardır. Xınıs yeradının (toponimin)

(2)

qədim kumanlarla əlaqəsi haqqında yazmışdım. Maraqlıdır ki, Qaradəniz bölgəsində (Rize) belə qoçdaşlı basırıqlara da «kuman məzarı» deyilir.36 Bunu da qeyd etmək gərəkir ki, Ərzurum, İrəvan və Tiflis bölgələrində bəzi xristian basırıqlarında görünən daşat və daşqoç üzərində xaç damğası vardır. Göründüyü kimi, təkcə müsəlman türklər deyil, Güney Qafqaz və Doğu Anadoluda xristiantürk boyları da qoç və at kultunu bu qəbir daşlarında əks etdirmişlər.


1)     Чай, 1990, 39

2)     Ağasıoğlu, 2005,45-50; Çay, 1990, 46.

فلسفه چهارشنبه در بین ترکان

+0 به یه ن

فلسفه چهارشنبه در بین ترکان
ما چهار چهارشنبه داریم به ترتیب - آب - آتش- باد و خاک ( زمین) یعنی چهار =سه شنبه ای آخر سال.  
سه شنبه وسط هفته بوده همچنین سه شنبه روز کار و بازار نیز میباشد
هدف احترام گذاشتن به طبیعت است
فلسفه «چرشنبه های آخر سال» (از مراسمات «بایرام»)
میدانیم که از زمانهای دور باور انسانها بر این بود که چهار
عنصر آب و آتش و باد و خاک هستند که باعث بیداری طبیعت میشوند.
تورکهای آذربایجان چهار هفته قبل از عید، و به مناسبت همین چهار عنصر
روزهای چهارشنبه را برای اجرای مراسم انتخاب کرده اند.
این مراحل عبارتند از؛
1) سوچرشنبه سی  💦su çərşənbəsi
2) اُد چرشنبه سی 🔥od çərşənbəsi
3) یئل چرشنبه سی🌬 yel çərşənbəsi
4) توپراق چرشنبه سی⛰ topraq çərşənbəsi
این چهار اصل یعنی آب، حرارت، باد و خاک لازمه
بیداری طبیعت اند و اگر یکی از آنها نباشد طبیعت سرسبز نمیشود.

🌊🌊💦💧💦🌊🌊
اولین چهارشنبه را «سو چرشنبه سی»
یا « چیلله قاچدی » یا « اول چرشنبه » یا «یالانچی چرشنبه» مینامند.
به باور پیشنیان روزی که خضر از آب حیات نوشید و روزی که کوراغلو از آب قوشا بولاق (قوشاچای) آب کف دار برداشت  اولین چهارشنبه است
اولین چهارشنبه آب است : آبها جریان می یابند و رودها نو میشوند .
در این روز قبل از طلوع آفتاب مردم به کنار نهر رود میروند و دست و صورت خود را شسته به همدیگر آب میزنند! آب را نشان قداست و پاکی میدانندف همچنین کوزه های قدیمی شکسته شده و کوزه های نو را از آب پر میکنند.
در نهایت ناخنهای خود راگرفته از روی آب می پرند و حین این کارها چنین میگویند؛
اوغورلوغوم دوشسون سو اوستونه
و یا:
سئل چارپار،سوچارپار/ بیرگوناه ایشلتدیم/ گَل اونو توت آپار/ سئل چارپار،سوچارپار/ گل آپار،گل آپار
مردم باور دارند که هرکسی در این روز از آب بگذرد ( آب چشمه) از او تمام خستگی های جسمی و روحی بدور خواهد بود !

🌊🌊💦💧💦🌊🌊

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
دومین هفته را نیاکان ما تحت عنوان «اود چرشنبه سیod çərşənbəsi»  نام نهاده اند
که مظهر حرارت و نور و روشنایی است.
آتش - نور و حرارت است که به طبیعت روح تازه میبخشد و
به زمین حرارت میدهد.در این روز تله ای از آتش روشن کرده و از روی آن رد میشوند برای زدودن ناپاکی از وجود انسان
💥به نوعی حالت زدودن بیماری ها و ضد عفونی هوا نیز بوده است💥
البته اجاق (در قدیم ( اوداق)  )سمبل خانواده نیز هست .یعنی خانوده دور آتش جمع میشوند
عصر این چهارشنبه دختر و پسرهای جوان از روی تل آتش پریده و شعر زیر را مانند چهار شنبه ی آب میخوانند.
آتیل باتیل چرشنبه/ آینا کیمی بختیم آچیل چرشنبه/ ...

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
💨💨💨🌬🌬🌬
سومین هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان
«یئل چارشنبه سی» نامگذاری کرده اند، چون در این هفته باد با آمدن خود
به زمین و طبیعت زندگی و نوید بیداری میدهد.
«یئل» در یک مدت کوتاه تمامی زمین را پشت سر میگذارد و زمین را
به بیداری فرا میخواند.
 در بین مردم به این چهارشنبه اسامی زیر نیز اطلاق میشود
"yel çərşənbəsi", "yelli çərşənbə", "küləkli çərşənbə", "hava çərşənbəsi", "külək oyadan çərşənbə"
بر اساس تحقیقات بادهای سرد و  گرمی که در این روز میوزند از آمدن بهار و نوروز خبر میدهند
در این روز مردم خانه تکانی رو شروع میکنند - مخصوصا خانوم ها شروع به تمیز کردن محیط خانه میکنند.
هر خانوم تشک و لحاف فرش و غیره را در هوا میتکاند و انها را با نسیم و باد نوروزی نوازش میکند.
همچنین عادت بوده که در این روز هرکسی که آرزویی داشت به زیر درخت بید مجنون  ( söyüt)میرفت و یئل بابا را صدا میکرد
اگر باد وزیده و شاخه های بید به زمین میخورد در این صورت نیتش بر آورده میشد.
در این روز این شعر خوانده میشود
A Yel baba, Yel baba,
Tez gəl, baba, gəl, baba.
Sovur bizim xırmanı,
Atına ver samanı.
Dən dağılıb dağ olsun,
Mənim canım sağ olsun.
A Yel baba, Yel baba,
Qurban sənə, gəl baba
در گذشته نچندان دور،در چنین روزی کودکان آذربایجان که بخاطر
سرمای زمستان چند ماهی به دور از همبازیهای خود اغلب در خانه
سپری کرده اند بیرون آمده و حین بازیهای ملی منصوب به آذربایجان
اشعاری در رابطه با «یئل» میخوانند. مانند؛
قاش- قاباقلی بیر بولوت/ آل گونشی بورویور/ یئل پوفله‌یرکن فلوت/ داغین قارین کورویور.
ویا؛
گؤی گورلاییر، یئل اسیر/شیمشک شاخیر، گون چیخیر/ یاز گلمه‌یه تله‌سیر/ سئوینجدن کاریخیر.

💨💨💨🌬🌬🌬
🗻⛰🗻⛰🗻⛰
آخرین چارشنبه(چرشنبه) سال نیز تحت عنوان «تورپاق چرشنبه سی»
نامگذاری شده است که طبیعت با جذب گرما و حرارت بیدار میشود.
این روز در نزد مردم با نام «ایلین سون چرشنبه سی» مشهور است.
در آخرین چرشنبه سال «تورپاق» با قدرت و کمک «سو»،«اُد» و«یئل» جان میگیرد.
آخرین سه شنبه سال
چهارشنبه ی خاک است!
یعنی اخرین مرحله بیداری طبیعت خاک است
در این چهارشنبه بردن خونچه ( خونچا ) برای نو عروسان از سوی فامیل داماد
و برای دختران ازدواج کرده فامیل از سوی پدر یا برادر بزرگتر و خانواده پدری دختر رسم است
همچنین روشن کردن شمع،

از این روز به بعد کشاورزان کار خود را آغاز میکنند

🗻⛰🗻⛰🗻⛰
در حال حاضر، با ورود به زندگی «شبه مدرن»،مراسم چرشنبه های سو، اود و یئل در آذربایجان حال و هوای
گذشته را از دست داده.
ولی در عوض «سون چرشنبه»(آخیر چارشنبه) با شکوه خاصی
که تمام مشخصات هر سه چرشنبه قبل را نیز دارد اجرا میشود.





  • [ 1 ]